گلها
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
گلها
نوشته شده در 2 دی 1395
بازدید : 330
نویسنده : فاراب
گلهای پیراهنش

درآب افتاده بود

روی اسمان که در آب  پهن شده بود

اب میرفت ولی گلهایش را نمیبرد

رختها یش را میشست

باخود شعر میخواند

چقدر غمگین بود اوای محلیش

نمیشد فهمید 

گویا انقدرکلمات را شسته بود

رنگ رو نداشتند

ولی اوای حزینی داشت

میشد فهمید

هر اهنگش به اندازه البرز سنگینی داشت

شاید اب میرفت ازجوی

اگر میماند تالاب میشد

چقدر ملودیش هموزن نی چوپانها بود

زنی دیگر که یک تشت رخت سرش بود رسید کنارش نشست

همینور رختهایش را کنار جوی  آب میگذاشت

گفت

پسرت از سربازی امد

گفت نه لباسهایش را میشویم که امد بپوشد

اینهفته شیرواره مال ماست

پنیره کره برایش اماده میکنم 

ببرد پادگان اونجا با همخدمتیهایش بخورد

قاطری که بار هیزم داشت

سر بر چشمه گذاشت آب میخورد

قاطر مشزلفعلی بود

گفت دیشب گرگها به گله زدند

چند گوسفندد را بردند

غریبعلی میگفت

الان سر راه

زن ناگهان سربلند کرد 

گوسفندان ما نباشند

من پسرم میاید

نکند گوسفندان ماباشد

مشزلفعلی که سرش را به معنای نمیدانم تکان میداد

رفت

قاطرش سیراب شده بود

بارش هیزم درختان ارس بود

پر از هیجان ارسها

حجمی از گویشها

ذهن خشک ارسها پر از گفتگوی پیشینیان بود

فندقستانی میگفت

فاراب

شعرهای کالت را 

در تنورهای داغ داغهای ما میپزی

این نبود

رسم چشمه ها و علفها ودرحتان ارس

 

فاراب






مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: