پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
سنگ صبور
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 207
نویسنده : فاراب

من سالهاست برای تو یک شعر کوچکم
بازی گرفته ای تو مرا چون عروسکم
از قصه قدیمی گیسو و باد و عشق
دیری است  از حکایت این عشق کودکم
این شنبه های بی کسی ازراه میرسند
من شنبه نه سنگ صبور ی زچوبکم
گفتی که  پیرو باران تو میرسی
پرشد تمام دهکده  از فرط مویکم
دیری است میدوم وبه گردت نمیرسم
از بس دویده ام گرفته دوپایم زقوزکم
من سالها از گلوی غزل پاره میشوم
در گوشواره های تو حزیان سوتکم
این شنبه های لعتی ا زجمعه بدترند
از دست این دو چو عصیان کودکم
فاراب

 




تاسوعا وعاشورای حسینی
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 211
نویسنده : فاراب
غزل مثنوی عاشورایی

کوفه شهر خون آشام از سفر تو می آیی
کوچه پر عبیداله  .... مستمر تو میایی
اسبهایی که رم کرده مادیانها همه مستند
نعلها چو تازه میکردند انقدر تو می آیی
مطلع غزل مسلم ..... روی بام سر میداد
هر دو طفل چشمانش سوی در تو می آیی
ذهن نخلها پر از ترس و بوی شمر پیچیده
جاده ه های شمرآگین بی خبر تو میایی
این سعد و گندم ری  ..تیغ هایی که آخته
از کدام مشک وعبیر... سربسر تو میایی
نینوا اقامت نی ها  ..میکندتنش خیرات
علقمه قوام ما ... تشنه تر تو می آیی
دستها قلم میشد ..تا که ازسریر عشق
شانه بر سر شانه شانه سر تو میایی
آب میچکد از دست... آبرا آبرو میرفت
تشنه تر شود دریا... بی قمر تو میایی
این شگفتی عالم چیست در میان دستانت
تشنه لب هراران رود زیر سر تو میایی
روی نی پسر داری نای نی تو سرداری
باز هم زمیدانها... بی پسر تو میایی
چاه یوسفی زده ای در میان ان میدان
در میان آن گودال پشت سر تو میایی
ماسه های داغ وتن.  .. تیغهای تیز و سر
از عسل که شیرینتر سربسر که میایی
تل زینبیه شد... مرجع پر از معراج
اه میکشم هر دم خون جگر که میایی
کودکان میان خیم شعله ور عطش هردم
ذولجناح سوی خیم بی پدر که میایی
گوشواره ها وخلخال کودکان ربوده شده
روی نیزه ها دیدی شعله ور تو میایی

رودها پر از شمراست کوچه ها پر از نمرود
واژها یزیدی شد  سینه ها نمی آسود
نیل ها پر از فرعون ...باغها پراز طاعون
نخل هارطب میداد.. داغ دل تمامن خون
منجنیق  میاید.....   آتشی مهیا شد
یوسفان مصری را  توی چاه غوغا شد
روی نی  سفیران را ..مرکبی عجیبی  بود
ان سران زبالای نیزه ها... چه شیبی بود
ناقه میرود اما ....دل نمیرود هرگز
جسم جان برارم من ...جان نمیشود هرگز
چشم روی نیزه ها دارم ...چشم دیگرم گودال
این میان بردارجان دل کجا برم آمال
 سربسر نهد مارا .. ان سرت بروی نی
کوی ما شده امشب کودکان کوی نی
تازیانه شیرین است با سر تو طی کردن
سربه محملم بشکست از لب تو هی کردن
گیسویت بروی نی تشنه میکند عالم
این عطشکجایی بود نعشه میکند عالم
این مسیر رویایی کوفه کوفه میروم تا شام
برسرت چه میاید بافه بافه میشوم تا شام
ماه میخوارگان تو میکده زدیم در راه
میچکد هزارن بار از میان زلفت ماه
در چهل حرا منزل در چهل خدا قل کرد
در چهل چو پیغمبر بیرق خدا گل کرد
از مسلمانیم ماندم تا که مرد نصرانی
عطر گیسویت را دید شرم ازاین مسلمانی
در تنور راس توبود عاشقیهای مجنونی
سربسر نکن با عشق  ..عاشقان مفتونی
دل نبود  وساحل بود   عشقی از سواحل بود
تشنه نه که دریابود کفر نه که باطل بود
بازهم سر نی  ها دلبری کنی با ما
باز هم شهید عشق سروری کنی با ما

فاراب
تاسوعای حسینی 8مهر96




بازدید : 202
نویسنده : فاراب
باران میاید روی احتراق چشمهایم
روی انبساط بغض هایم
باران میاید
در گلوی نیها میریزد
صدای نستعلیق باران
آهوهارا مینویسدزیر ارسها
صخره ها شعر میخوانند
در پژواک تگرگها
گاو ها مان میزایند
زیر باران ها
قاطرها زیر بارند
اسب ها کودکانه به کوه زده اند
باران میبارد
الاغها بار کود به مزرعه میبرند
کلنگ ها کلام باد را
با افتاب میکارند
کلاغها سکوت باغ را میشکستند
ککو مرغ بی قرار(دارکوب)
برای دخترک که ازچشمه اب برداشته
وظرف سفالینش شکسته بود
هو هو میکرد
باران همنوا با اشکهای دخترک
میبارید
چپق عبدلعلی طرحی واژگونه از بمب اتم در اسمان میانداخت
نستعلیقی خاکستری از عروج
من میدیدم
که توتون  واژه های تب کرده ی گرمابه اش
با صدای بمی از دود
از هنجره دردها
وبخار از پنجره گرمابه
مغز اسمان را
نشانه میرفت
تونک(آتشدان هیزمی حمام های قدیمی)
میسوخت از ذهن وپیراهن ارسهای پیلامیرخانی
سخنهای قدیمی با لهجه  غلیظ رودخانه شاهرود
تا اب  گرمابه تن پذیرشود
هیزمها لهجه تاریخی داشت
تاریخ تا هزاران سال عمیقتر
هیزمها که میسوخت
تفنگها به شکار میرفتند
شکار رویا ها
رویاهای نیلبکها
سگ مشخانعلی
وتفنگ سر پرش
رویاهای اهالی را میشناختند
به شکار رویاهایشان میرفتند
رویا های اهالی از چشمه هایشان میجوشید
چشمهایشان رویاهایشان بودند
کوه ها ونی ها وچوپانها
بزعاله ها و بره ها وبزها و علفها
کنسرت داشتند
وقتی که باران میامد
چقدر خوب است
که زاده کوه باشی
چقدر خوب است
که بگویند
از پشت کوه آمده است
آخر ما از پشت کوه آمده ایم
به کوه سوگند
که از پشت کوه آمده ایم
ولی پشت در پشت ما هم پر از کوه است
پشت در پشت به کوه تکیه داده ایم
وپشتتر افتاب به ما تکیه دارد
وماه با ما شام میخورد
وخورشید صبحانه
عقابها
در ما لانه دارند
واز پرپرواز
کاش
میشد مثل فندقستانیها
از پشت کوه
طلوع کرد
همپایه آفتاب
وهر روز عقاب ها را
برای دشت به پرواز دراورد
فاراب
یادت نرود
بالهایت
رابگشایی
گاه گاهی پرواز کنی
فاراب
بامداد12مهر96




بازدید : 195
نویسنده : فاراب

رگهای خیابان از حلقوم فاضلابها بیرون زده بود
خون درختان در باغچه دفن میشد
کاشیها لب به لب دیوارها ساییده میشوند
گنجشکها خاصیت چینه هارا تعریف میگردند
شاحه ها دلتنگ گنجشکها
جمهوری پرندگان حماسه هارا از اهن میجستند
پرواز در پای منجنیق ها گم شده بود
کلاغها توهم پری ها را داشتند
سوسکها هوس پرواز کرده بودند
کبوترها بالهایشان به زنجیرها خو گرفته است
مزرعه اسیابرود
دیگر مستعد انارها وانگورها ومستیهای دوگانه ها و
چهار گانه های مشت آبرار نیست
انجا مستعد کشت هوس خشونت پلنگ هاست
گرازها شبها میایند
نسبت ماه را با پلنگ ها و گرازها نمیدانم
ولی
هوای حوالی خوی گرازها را گرفته است
شغالها درلانه مرغها اشیانه کرده اند
صدای رودخانه اسیارود
در غلاف نگاههای حریص امحا میشود
شاهرود در تنم به اندازه کودکیهایم
شنا میکند
ماسه ها دیگر حماسه هایم نیستند
همرنگ شاهرود شده ام
از بس اشک هایم سرچشمه طالقان است
من باندازه کوه کوتاه امده ام
شاید پلنگها در شبهای اخلاف کمین نکنند
وای بر سرزمین مادریم
وای برمن
وای برمن که هنوز به دورترها اندیشه هایم سیر میکند
وقتی که سرزمینم
خود محصور مظلومیت است
وای برمن که عشق از زیر بوته های گون
نمیتواند پرواز کند
تنگسها و گونها وقتی بال پریدنند
که بدانند
در کجای کوه جای اوج گرفتن است
سرزمین مظلومم
روزی خواهد رسید
عقابهایت
از دعا کویت برخیزند
وبر فراز ایران پرواز کنند

فاراب
ابان 96
@tekeaftab




زلزله کرمانشاه
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 210
نویسنده : فاراب
آوارها هم
فهمیدند  که تو کوه میمانی
دیوارها هم فهمیدند
تو صخره میمانی
کوچه ها هم فهمیدن مثل خیابانها
اگر اب هم نباشد
اشکها سیراب میکنند باغچه را
سلام کرمانشاه
سلام سر پل ذهاب
سلام قصر شیرین
سلام کردستان
گسلهاهم کم اورده اند
گسلها شکستند اما تونمیشکنی
دستان مردم ایران کرمانشان
چشمهایشان کردستان
دلهایشان قصر شیرین
اندیشه هایشان سر پل ذهاب
چه کسی میتواند
چشمهایمان
دلهایمان
دستهایمان
اندیشه هایمان را
از مابگیرد
ما زخماهیمان را
دستان و چشم ودلها یمان را با اندیشهایمان
التیام خواهیم بخشید

فاراب
@tekeaftab




زلزله کرمانشاه
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 225
نویسنده : فاراب
خرابم کن خرابم سالهامن
بلرزان در دل زلزالهامن
مرا از خشت خشتم خاک گردان
به خاکم کن به این منوالها من
بریز خاک خیابان برسر من
که مدفونم هزارن چالها من
رمین لرزه زمان لرزه بلرزان
که لرزیدم بر این اقبالها من
هزار آوار برسر رفته دارم
ببار اینبار با اموالها من
هزاران درد اوار دل  من
منو آوارو با این حالها من
کسی درد مرا نشنید هرگز
به آواری بگویم قالها من
مرا ازاد کردی خاک بنگر
رهایم از همه سلسالها من

فاراب
@tekeaftab




ترس ما گرگها نیستند
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 211
نویسنده : فاراب
من فندقستانم
شب است و ستارگان بیدارند
مهتاب
 هرکجای کوه که میروم
 به دنبالم میآید
هرجا که میروم
بامن میآید
نه فقط بامن
با همه شب گردی میکند
انقد صمیمی است
که هرکس فکر میکند
یک مهتاب برای خودش دارد
مادرم یک مهناب در گوشه روسریش گره زده است
مهتاب مادرم
مثل اشرفیهایی است که روی پیراهن قدیمیش دوخته بود
مادر بزرگم
در صندوقچه اش خورشیدکی داشت
که جام جم خورشیدهای عالم بود
گاهی خورشیدکهارا از صندوق در میاورد
روی پیراهنم میدوخت
خورشیدها دیروز در رود روییده بودند
در شب
خرگوشها از جاده خاکی با چراغ ماشین گیج میشدند
خودرا به پایین جاده پرت میکردند
روباها به لانه مرغها زده بودند
قمیشها در رویای نی ها بودند
تا بر لبانی عمیق نواخته شوند
خروسها سرود سیاسی سرداده بودند
سگها گله دمکراسی را به چرا برده بودند
گرگها کیفرشناسی میخواندند
چوپانها شعرحماسی کتریها را
روی اجاق خیره بودند
گله ها خواب قصابهارا میدیدند
جمهوری گله ها
با احزاب ارسها  مصاحبت کردند
درختان گفتند ترس ما تبرها نیستند
ترس ما جنگلبانانی است
که با تیرها تبانی میکنند
گله میگفت
ترس ما گرگها نیستند
ترس ما چوپانی است
که بعد از عاقل
قصاب را فرامیخواند
فاراب




شب یلدا
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 236
نویسنده : فاراب


پاییز عادت دارد
موقع رفتن
مثل تو
آخرین
برگریزانش را
اخرین گسلهایش را فعال کند
کاش گسلها از سلسه گیسوی تو
یادنگرفته باشند
در بادها
تنبور بنوازند
انگاه مابرگسلهای رفتنت
همیشه خواهیم لرزید
در یلدای گیسوی تو
کدام ماه خواهد تابید
کدام خورشید طلوع خواهد کرد
ترسم
وقتی  که برگردی
برخرا به های رویاهایم
بتابی

فاراب




شب یلدا
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 208
نویسنده : فاراب


پاییز عادت دارد
موقع رفتن
مثل تو
آخرین
برگریزانش را
اخرین گسلهایش را فعال کند
کاش گسلها از سلسه گیسوی تو
یادنگرفته باشند
در بادها
تنبور بنوازند
انگاه مابرگسلهای رفتنت
همیشه خواهیم لرزید
در یلدای گیسوی تو
کدام ماه خواهد تابید
کدام خورشید طلوع خواهد کرد
ترسم
وقتی  که برگردی
برخرا به های رویاهایم
بتابی

فاراب




شب یلدا
نوشته شده در 21 دی 1396
بازدید : 209
نویسنده : فاراب


پاییز عادت دارد
موقع رفتن
مثل تو
آخرین
برگریزانش را
اخرین گسلهایش را فعال کند
کاش گسلها از سلسه گیسوی تو
یادنگرفته باشند
در بادها
تنبور بنوازند
انگاه مابرگسلهای رفتنت
همیشه خواهیم لرزید
در یلدای گیسوی تو
کدام ماه خواهد تابید
کدام خورشید طلوع خواهد کرد
ترسم
وقتی  که برگردی
برخرا به های رویاهایم
بتابی

فاراب