فاراب
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
فاراب
نوشته شده در 13 خرداد 1398
بازدید : 142
نویسنده : فاراب
انگشتر تو عقیق مرجان

مجموعه غالب گمانها

جمهوری ابرو وکمانها

عثمانی امپراطور دهر

چنگیز چپاول دل شهر

تیمور تمام شهر لنگت

دلهای شکسته باز تنگت

اسکندر اسبهای یونان

ای خشم شب تن دلیران

شمشیر عرب شکسته ابرو

ای شال تو بسته برسر مو

غارتگر ترک شهر بانو

اتش زده ای به دهر بانو

شمشیر یلان فارس مویت

ایران همه شد پلان کویت

ای کعبه خانه ی پاسارگاد

ای قبله ای از قبیله ی ماد

ای قامت تو چهل ستون بیش

ای شهرت تو زبیستون بیش

انگشتر تو عقیق و مرجان

ای حلقه تو عتیق زنجان

ای گردن تو طواف خورشید

ای ساعت تو مصاف خورشید

تن جنگل فومنات داری

لب شیوه ای از حیات داری

در پای تو یکهزار دل بود

دستان توصدهزارردل بود

عادت به قتال وغارت تو

ان یورش پر زعارت تو

بعد تو که سوت وکور گشتم

از یورش تو که دور گشتم

برگرد بیا به غارت من

ای یار پراز مهارت من

فاراب

@tekeaftab

 

مگرکه قحط رجال است بانوجان

مگر که عشق محال است بانو جان

کجای شهر برای دعا خوب است

کجاش جای قتال است بانو جان

دلی شکست دلی پاره پاره در دستم

بیا شباب رو به زوال است بانو جان

 

نوشته ای به رقیبان که وقت خوش باشد

 بیا ببین چگونه ملال است بانو جان

به پیک اول هستی تو امدی دیدم

نفس چه پاک زالال است بانو جان

به پیک اخر  ما رفته ای ندیده امت

برو که  باده حلال است بانو جان

فاراب

@tekeaftab

 

انگور تاکستان که نه

جام جم مستان که نه

اینجا سبو انجا سبو

وصف تو گویم مو به مو

باده حلال است و نگو

این می زلال است و نگو

هی میکشی موی مرا

هی میکشی روی مرا

من درد دارم جام جام

فریاد دارم بام بام

مینوشمت از خمره ها

از صد 90 کم نمره ها

خمره به خمره آتشم

من خویش آتش میکشم

من می نمیکردم حلال

چون قافیه شد افتعال

می افتعال عشق نیست

می اصل حال عشق نیست

بی باده مستم شیخیم

زلفی به دستم شیخیم

از خمره های مثنوی

از واژه های معموی

از بیت بیت ابیات من

از پیگ پیک ذات من

غلطان میان واژه ها

بد مستی جان واژه ها

تا مثنوی مستی دهد

تا عشق بد مستی دهد

این خمره کی مستم کند

هی دست در دستم کند

دل از زمینت کنده ام

با مثنوی ها زنده ام

جانا وجیه اله من

شیخی جنداله من

من مجتهدها نیستم

می ها کجا من کیستم

مفتی شهرت را ببین

معشوقه های مهجبین

استخر باده داشته

ماریجوانا کاشته

این مفتیان ما ببین

جنگ جهان ما ببین

سرزیر باده میکشند

در جاده جاده میکشند

غارت نمودن ملتی

مستیشان هم علتی

سر از سر دین را زدند

معشوقه ی چین را زدند

بعد دست ها را رو به حق

العفو العفو گو به حق

ویران تمام هستیم

بدنام جام هستیم

فاراب کو، کو باده ها

این راه کو، کو جاده ها

شیخی بیا فاراب نیست

در دست او که آب نیست

مستی کجا فاراب کی

ماهی کجا قلاب کی

 

فاراب

@tekeaftab






مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: