دلها همه خون است از ان راکت پهباد
تو همچوترامپی دلت سنگ چوصیاد
ریموت دلم دست تو و هرچه توانی
دقت کنی و میزنیم در دل بغداد
باشد بزن اینجا غزلم کم که ندارد
الفاظ سفر کرده به جاسوسی موساد
نامرد سفر کرده زبیروت نداند
تاحلقه موی تو شود دام به بیداد
چشمان تو بازار اپیک است مگر که
پلکی بزنی نفت شود قیمت الحاد
من موی به آتش نهم اینحا به علامت
تا انکه بیایی برویم؛ چای؛ فرحزاد
تحریم اثر کرده به جانم نفسی نیست
تحریم تو بردار و منم مهر پریزاد
برجام شده جامه معشوقه روسی
لباده بپوشیم از این جامه ی برباد
هرجام که که سر میکشم از زهر بتان است
این جامه و جام همه ی جمعی اضداد
ازحصر سفر خواهم وپهباد کجایی
ریموت بده دست همان دلبر بیداد
پهباد همان کاسه زهر است در آنسو
فرقی نکند آتش بیداد که افتاد
ای مهر بتان در همه افاق تو دلبر
مهرلب این اتش پهباد نیافتاد
از دست تو دلبر تروری سخت طلبکار
برخیز از ان ضد هوایی بزن ای داد
گرچه تروریستی زگیسوی تو پیدا است
آبانتر از این هم بشود در همه ابعاد
موشک چو ببارد سر اخبار جهانی
من باز کنم با تو و پهباد به میعاد
هی مرگ بر این مرگ بر ان هبچ
باید که دگر شعر بگوییم زمیلاد
فاراب